http://sociologyofsex.blogspot.com/
پریسا کاکایی ـ سالها پیش هنگامی که میخواستیم از این عضو ممنوعه صحبت کنیم هیچ نامی برای آن نداشتیم .اشارات مختلفی چون «آنجا، ناز، شرمگاه و…» همه اشاراتی بودند که مادران و خواهرانمان در کودکی و بزرگسالی به کار میبردند تا ما نیز با پیروی از آنها به دنیای واژههای مبهم بپیوندیم. شرمی که نسل به نسل منتقل شده است و هیچ انقلاب و تحولی در دنیا، آن را متاثر نمیکند. حتی در سالهای اخیر، عصر اینترنت، ماهواره و سفرهای فضایی هنوز وقتی به سالنهای اپیلاسیون میرویم از همه اندام نام میبریم و اندام جنسی را «اضافه» مینامیم. گاه نامهای بیپروایی نیز برای این اندام به کار رفتهاند که بیش از بازی نقشی برای کشف زبانی زنانه، تبدیل به کلامی برای تحقیر و توهین توسط جامعهای مردانه شدهاند تا جایی که شنیدن نام دو حرفی «کُس» موجی از ناامنی، خشونتهای خیابانی و فحاشیهایی در پایینترین سطح فرهنگی را به یاد میآورد. اما این شرم موروثی تنها گفتمان زندگی شخصیمان را در بر نمیگیرد. ما حتی در موقعیتهای خاص زندگیمان که حق داریم آزادانهتر سخن بگوییم خود را سانسور میکنیم. در مطب دکتر نمیدانیم چگونه سخن را بیشرم آغاز کنیم وگاه برای معاینه، به خصوص اگر پزشک مرد باشد، زمان سخت و طاقت فرسایی را پشت سر میگذاریم. تجربه معاینه پستانها توسط پزشک کار سادهای نیست. پذیرش معاینه دندان، چشم، دست و پا آنقدر دشوار نیست که عریان شدن و خصوصیترین عضو بدن را به دست پزشکی سپردن. اما پرسش همین جا آغاز میشود. چرا این عضو، خصوصیترین بخش است؟ احساس مالکیت ما نسبت به این عضو در مقایسه با دیگر اعضای بدن چگونه است؟ بیایید پرسش را به تصویر کشیده و از نگاه زنانه بنگریم. تصویری توام با اولین همخوابگی. لحظهای که هر دو طرف به نوعی همه اندامشان را به اشتراک میگذارند. در آن لحظه بوسیدن، لمس صورت، دست و حتی پستان آنقدر دشوار نیست. چه بسا بسیاری از دختران جوان جامعهمان که بر اساس باورهای خود و یا سنت و فرهنگ غالب جامعه برای حفظ پرده بکارت حاضر به تجربههای سطحی و به قولی، تماسهای بالاتنهای هستند اما خط قرمز، همیشه واژن و پرده بکارت است. در این تصویر، دختر سعی در حفظ چیزی ارزشمند و گرانبها دارد که سالها به حفظ آن تشویق شده است. ورود به آن و رد شدن از این خط قرمز به معنای از دست دادن هویتی است که فرد را از دنیایی دخترانه به دنیایی زنانه پرتاب میکند. در اصل اتفاق خاصی نیافتاده است. تنها واژهها دنیای دیگری را به نمایش میگذارند. زنی بدون مرد که زن شدن و زن بودنش معنا ندارد. در حقیقت زن تا آنجا که مسوولیت نگهداری از این عضو با او همراه بوده است «امانتدار» و نه «صاحب» آن است. پس از آن باید مردی باشد که آن را به تملک درآورده و محافظت کند. ترس از طرد شدن توسط مردان به دلیل رد شدن از این خط قرمز، ترس از تنهایی، قضاوت دوستان و جامعه، برخورد خانواده و تجربه سرنوشتی متفاوت نسبت به دختران دیگر، همه و همه دلیل آن هستند که اساسا ما نه احساس مالکیت که تنها احساس امانتداری را نسبت به این عضو بدنمان داشته باشیم و باید تلاش کنیم تا امانت را سالم و بیتجربه به دست صاحبش برسانیم. اما این پایان راه نیست. محفوظ نگه داشتن آنچه امانت میخوانیمش آن را سربسته و ناشناخته باقی میگذارد و فرصت کشف آن را میرباید. بنابراین زن حتی پس از واگذاری امانت نمیداند قدم در چه راهی میگذارد و چه در تجربهای در انتظارش است. دشواری دسترسی به منابع آگاه، اطلاعات غلط و افسانهها بیشتر فضایی از ترس و حرکت در تاریکی را ایجاد میکنند. تصمیم لذت بردن یا نبردن، آرایش ظاهری این عضو، چگونگی واگذاریاش همه و همه از اراده او خارج است. مرد هم در بسیاری موارد یک هیولای تخریب گر نیست. او هم بخشی از جامعهای ناآگاه است که حتی اغلب خود نیز نسبت به کاری که میکند شناخت کافی ندارد و از این رو هر دو آسیبپذیرند. عدم احساس مالکیت بر آنچه تنمان میخوانیم، و قائل نشدن حقی برای خود، برای تصمیمگیری در مورد بایدها ونبایدهای بدنمان، گویا چیزی را، بخشی را از ما جدا کرده است. پارهای از تنمان را در فرهنگ و سنت جا گذاشتهایم. پارهای که قسمتی از هویت و زنانگیمان است. کسی برای بازگرداندن آن بخش کمک نخواهد کرد. قرار هم نیست کسی کمک کند جز صداهای زنانهای که صدای واژن خود باشند. واژنی که همیشه ممنوع، گاه کثیف و زشت و گاه منفور خوانده شده است باید لب به سخن بگشاید. داستان آغاز زنانگی، داستان زندگیمان است. درست از همانجایی که اتفاق افتاد و مرزها شکستند، گاه به خشم و گاه به مهر. سینه به سینه نقل این داستانها، گفتن از تجربههای جنسی بهانهای برای درک و پذیرش بدن و باز پس گرفتن بخشی از آن است که به تاراج رفته است. لزوم چنین پذیرشی حتی میتواند گذر از خاطرات حوادثی تلخ باشد که رنج زنانگی و نفرت از خود را بر جا گذاشته است. گفتن از تجارب، گامی به سوی گروه درمانی زنانه است. گروهی که پیش از این گفتن آغاز کرده است و آرام آرام شکل میگیرد و به جلو میرود. زنانی چون ایو انسلر، نویسنده امریکایی، که سالها پیش، نمایشنامه «تک گوییهای واژن» را به نمایش گذارد. تک گوییهای واژن زنانی از بیش از ۱۴ کشور در سراسر جهان در مورد تجارب جنسی، خاطرات و نگاهشان به موضوعی که طرحش تازه و عجیب بود. حال نیز نسلها دگرگون شدهاند. نسل جدید، رویکردهای تابوشکنانه و طغیان بر علیه آنچه سنت و یا فرهنگ مردسالارانه تعبیر میشود را نمیتوان نادیده گرفت اما هنوز آلت تناسلی ما ملکی ست که مردان بیشماری تمایل به فتح آن دارند. مردانی کهگاه برای چنین فتحی، تن به جنگ میدهند و قربانی میگیرند. خشونتی که بسیاری از مردان آگاه دیگر را به مقابله و مبارزه برای رفع آن علیه زنان، در کنار زنان وا داشته است. ولی ما هنوز نیازمند مبارزه برای بازپس گرفتن بدنمان هستیم و این مبارزه جز بر پایه جسارت، آگاهی و تقسیم دانستههایمان اتفاق نخواهد افتاد.
کتاب قتل های ناموسی ،اثری است که به طور اینترنتی منتشر شده است .معمولا تحقیقات و کتبی در ا که به گونه ای با مسائل سکسی – اجتماعی پیوند خورده اند در ایران به دلایل امنیتی ممنوع الچاپ میگردند. واین امر مستقیما با حاکمیت سیاسی پیوند خورده است زیرا حاکمیت سیاسی بررسی این گونه پدیده ها را تهدید و خدشه وارد کردن به امنیت ملی و در دسترس قرارگرفتن اطلاعات مسائل داخلی کشور نزد بیگانگان تلقی میکنند . این امر یکی از عواملی است که دانسته های سکسی ما را در مورد جامعه ای که در ان زندگی میکنیم ، میکاهد .در پست قبلی به ان بخش از کتاب که به مصادیق قتل های ناموسی در ایران میپردازد اشاره شد.اینک بخشی دیگررا بررسی میکنیم.
نویسنده اثر(پروین بختیار نژاد) با تشخیص قتل های ناموسی به عنوان یک مسئله حساس اجتماعی، یک سال را صرف نگارش کتاب خویش میکند و گویا این اثر تاثیر گذار را در سال1388 به پایان میرساند. وی بعد از اینکه امار های تکان دهنده ای(رک پست قبلی) از وضعیت زنان ودختران جوانی که تو سط اقوام و خانواده خویش به نحوی به قتل رسیده اند، ارائه میدهد ، به مفاهیم غیرت و ناموس پرستی به عنوان توجیه گر قتل های ناموسی اشاره میکند. ابتدا ذیل عنوان « ناموس وغیرت توجیه کننده قتل های ناموسی» تعریفی از غیرت را به دست میدهد«واژه ناموس در فرهنگ لغات ايرانيان در همه جا مترادف و به معناي غيرت، شرف و مردانگي تعريف شده است. از آنجايي كه غيرت، شرف و مردانگي مردان هميشه ارتباط مستقيم با زنان داشته، واژه غيرت نيز در ادبيات ما ناموس پرستي تعريف شده است و منظور از ناموس، زنان خانواده اي هستند كه وابسته به مرد است. در نتيجه مردان هميشه بايد مراقب نواميس خود، بر اساس برداشت و استنباط خود از واژه غيرت و شرافت باشند..»(ص 13) سپس ادامه میدهد« اما تفسير غيرت و شرف مردان، داستاني پر از فراز و فرود دارد. تا آنجا كه به بهانه غيور بودن، كليه حقوق فردي و انساني زنان توسط مردان ربوده مي شود البته زنان نيز در دنياي سنتي، چنين تعريفي از خود دارند .در نتيجه آنگونه زندگي مي كنند كه مرد و هنجارهاي دنياي قديم براي او تعريف كرده اند. او در واقع خود و فرزندانش را جزء مايملك مرد مي داند و بايد طوري زندگي كند كه او مي خواهد و او مي پسندد»(ص13)
«اين نمونه ها(قتل های ناموسی) به خوبي نشان مي دهد كه تعريف غيرت و شرافت مردان تا چه حد به بيراهه رفته است . چنانكه درخواست طلاق، پدري را بي ناموس مي كند، علاقه مندي يك پسر و دختر حتي با رعايت آداب و رسوم، غيرت برادري را جريحه دار مي كند. سوءظن به كودك 7 ساله، پدر را در كشتن كودك خود حتي به ترديد هم نمي اندازد. امتناع از ازدواج اجباري، مردان خانواده را بي ناموس مي كند و منجربه قتل دختر مي شود»(ص14)
جالب اینکه زنان از این غیرت مردانگی احساس غرور میکنند و من این را به حساب ناخوداگاهی زنان در جواع سنتی-دینی ،ودرحال توسعه میگذارم که هنوز فردیت رانچشیده اند ویا درک صحیحی از ان ندارند .هنوز مفهوم استقلال فردی را برای خودشان حل نکرده اند.البته این امر خود بحث دیگری را میطلبد. که به قول معروف در این مقال نمیگنجد.
من در یکی از نوشته های خود(زن به مثابه sex object) با مصادیق و به طور کوتاه شرح داده ام که زنان چگونه به عنوان شی نگریسته میشوند.و این ناشی از احساس مالکیت مردان به بدن زنان است.این احساس مالکیت نیز منشعب از القائات دینی- سنتی فرهنگ جوامع است که غرور و غیرت مردانگی را تهییج میکند و مرد سالاری را در جامعه تثبیت مینماید.بگذریم از تفاسیر و توجیهاتی که بعضی روشنفکران دینی از متون مذهبی ارائه میدهد.
پروین بختیاری نژاد به توزیع قتل های زنجیره ای در کشور ایران نیز اشاره کرده و و خوزستان را دارای رتبه اول در این زمینه میداند.اگر چه این قتل ها در استان های اذربایجان غربی –شرقی، فارس،اردبیل کردستان ،ایلام،سیستان وبلوچستان،لرستان ، همدان وخراسان هممرتبا گزارش شده اند.یکی از مسولین انتظامی بیان داشته که 40 درصد قتل ها در خوزستان ناموسی است. ترس از این قتل ها خود عامل مساله اجتماعی دیگری یعنی فرار دختران از خانه میشود.
شيدا زن 16 ساله مريواني كه يك كودك 2ساله نيز داشت در روز 88/11/ با ضربات چاقوي برادرش مهدي در خيابان جان سپرد. او كه همسري معتاد داشت، در حال حرف زدن با مردي در خيابان توسط برادرش به قتل رسيد.
مردي به علت سوءظن به همسرش او را پس از 29 سال زندگي مشترك دربرابر ديدگان فرزندانش به قتل رساند.
در پاييز سال 81 ، خانواده اي در خوزستان در كيف دختر خود كارت تبريكي بدون امضاء يافتند. دختر توسط عمويش به قتل رسيد و خانواده آن دختر قاتل را بخشيدند.
سعيده دختر 14 ساله بلوچستاني به دليل شك پدر به او، به وسيله پدر، برادر ودوستان برادرش سنگسار
شد و به قتل رسيد.
دلبر خسروي، دختر 17 ساله اي در دهي نزديكي مريوان، به دليل داشتن قصد طلاق از همسر ناخواسته و اجباري خود، توسط پدرش سر بريده شد.
مردي 46 ساله اي همسر صيغه اي و نوجوانش را كه 15 سال بيشتر نداشت به دليل سوءظن با ضربات چاقو مجروح كرد و مردي كه در خيابان در حال حرف زدن با او بود را با ضربات چاقو به قتل رساند. شعبه 71 دادگاه كيفري استان تهران با اين استدلال كه او با تصور مهدور الدم بودن مقتول وي را كشته است، رأي خود را صادر و او را به پرداخت ديه محكوم كرد.1
در لرستان ليلا به دليل سرباز زدن از ازدواج اجباري با پسر عمويش مجبور شد كه با پسر مورد علاقه اش فرار كند. وي بعد از دستگيري توسط برادران و پسر عمويش به درختي بسته و به آتش كشيده شد.
در دزفول، جاسم كه خود داراي سه زن بوده دختر 15 ساله اش را به دليل اينكه فكر مي كرد عمويش به او تجاوز كرده، سر بريد. باز در دزفول، مردي با سوءظن به همسر دومش و با ادعاي اينكه پسرش
F متعلق به او نيست، سر وي و فرزند 7 ساله اش را بريد.
در تربت جام، مردي با همدستي برادر و پسرعمويش، خواهر جوان خود را كشته و در چاه مخروبه اي دفن كرد. وي پس از يك ماه با مراجعه به كلانتري خود را به پليس معرفي كرد و دليل اين قتل را بي حيثيت شدن خانواده اش اعلام نمود.
« شنو فرهادي » در سقز به دليل امتنا ع از ازدواج اجباري به دست برادرش کشته شد.
« فرشته نجاتي » كه 18 سال از شوهرش كوچك تر بود و به قصد طلاق به خانه پدري اش باز گشته بود، به اتهام رابطه با مردي ديگر و بر اساس يك اتهام واهي و اثبات نشده، توسط پدرش سر بريده شد.
خدیجه نیز زن جوانی است که با اتهام های واهی شوهر معتادش روبرو میشود. سپس يكي از عموها دستان او را مي گيرد و عموي ديگر با كارد ميوه خوري شروع به بريدن گردن او مي كند.خديجه، از اين جنايت جان سالم بدر برد. او مي گويد: هر قدر به عموها ي م التماس مي كردم، يكي از عموهايم فرياد مي زد بگو با كدام مرد ر ابطه داري كه شوهرت فهميده. وقتي به آنها مي گفتم : اين حرف دروغ است و من هميشه مطيع شوهرم بودم، او بيشتر فرياد مي كشيد. وقتي عمويم با چاقوي ميوه خوري ذره ذره گلويم را مي بريد احساس مي كردم كه آرام آرام روح از بدنم خارج مي شود، حتي حنجره و تارهاي صوتي ام بريده شد ولي بدنم هنوز حس داشت تا شعاع يك متري ام خون ريخته شده بود…
حال دل با تو گفتنم هوس است
خبر دل شنفتنم هوس است
شب قدری چنین عزیز وشریف
با تو تا روز خفتنم هوس است
وه که در دانه ای چنین نازک
در شب تار سفتنم هوس است
زیگموند فروید،از برجسته ترین نظریه پردازان در تاریخ علم روانشناسی، صاحب دیدگاه های برجسته پیرامون ویژگی های شخصیتی و رفتاری جنس مونث است.برخی از این دیدگاه ها انتقادهای شدیدی را از سوی فمینیست ها و حتی روانشناسانی همچون کارن هورنای در پی داشت.در واقع انچه این دسته از اگاهان به مسایل زنان را وا داشت تا فروید را اماج شدیدترین انتقادات قرار دهند،بیان دیدگاه هایی همچون رشک التی مردانه ،رشد اخلاقی ضعیف تر و… در زنان است.فروید در نظریه الت مردانه عنوان داشته است که زنان به خاطر فقدان الت جنسی مردانه ،به مردان حسادت ورزیده و فقدان این امر را به منزله ضعف خود تلقی میکنند.از سویی ضعف انرژی لیبیدویی(زیست مایه جنسی) موجب رشد اخلاقی نازل تر در زنان میشود.
ان دسته از پژو هشگران که زندگی فروید را عمیقا بررسی کرده اند، براین باورند که نقش گذرگاههای در زندگی فروید و شرایط سیاسی -اجتماعی ان دوران ،از عوامل محتمل درشکل گیری این دیدگاهها در فروید بوده اند. فروید شخصا در کنار چنین باورهایی ،همواره بر این نکته تاکید داشتکه دربررسی چگونگی و نحوه رشد وتحول کودک اعم از دختر وپسر ،باید مولفه فرهنگ در نظر گرفته شود.در واقع به نظر میرسد فروید به این امر اشراف داشته است که علی رغم وجود مراحل جهان شمول در رشد کودکان ونوجوانان باید متغیر های دیگر ،چون فرهنگ مد نظر قرار گیرند.برخی از فمینیست ها به دلیل انچه انان تحقیر و کوچک شمردن از سوی زن عنوان کرده اند ،انتقادات شدیدی را وارد نموده اند.سیمون دوبووار در کتاب جنس دوم ،بارد نظریه ها و رویکردهای تحقیر امیز نسبت به زنان ، این موضوع را مطرح کرده که ادعای وجود رشک الت مردانه و تحول اخلاقی ضعیف تر و…،ریشه در ساختار تبعیض امیز ومردسالار در جامعه دارد.به اعتقاد وی در چنین جامعه ای هویت ونقش های سنتی،به جنس مونث تحمیل شده است.دوبووار با تاکید بر اینکه،تنها وجه افتراق زنان ومردان در ساختار های زیستی است، بیان میدارد تعریف وظایف زنانه از سوی مردان با هدف توجیه ستم گری انان نسبت به زنان صورت گرفته است. و این ساختار ونوع روابط اجتماعی باید تغییر اساسی یابد.
اگاهان وطرفداران حقوق زنان علی رغم اشتراک با نظر فروید در زمینه وجود ساختارها و زمینه های زیستی(maturation) ، معتقدند که نظریه هایی همچون رشد روانی ،جنسی فروید ،همپایه ی برخی ازباور های مذهبی به استثمار و بردگی زن دامن زده است. این در حالی است که فروید هیچ گاه به صراحت ، زن را موجودی ضعیف و حقیر معرفی نکرده است.واگر دیدگاهی چون رشد اخلاقی ضعیفتر را در زنان مطرح میکند. در قالب نظریه ی جامع و علمی بوده است. از سوی دیگر به نظر میرسد ، اعتقاد برخی از هواداران حقوق زنان مبنی بر اینکه فروید موجب شد این دیدگاه – مادران عامل اصلی رشد نابهنجار واسیب های روانی کودکان هستند- رواج یابد. معلول چند عامل است: الف) کسترش بی بند وباری های جنسی که زن را همچون ابزار مصرفی –تجاری به جهان معرفی کرده است.در حالی که فروید هیچ گاه جایگاه زن را تا بدین حد تنزل نداده بود .ج)فروید به طور مشخص ومدون ،دیدگاه خود پیرامون رشد شخصیت زن را بیان نکرده است که این خود زمینه برداشت های گوناگون را فراهم اورده است.
منبع: توسط دانشجوی ارشد روانشناسی
رفیق ناصر اصغری بحثی حول مسئله ی عشق و غریزه ی جنسی در انترناسیونال شماره ی 232 نوشته بود که حول آن بحثهایی از طرف رفقای دیگر ارائه گردید. برای شفاف شدن هر چه بیشتر بحث بهتر دیدم من نیز نظر خودم را در اینمورد بنویسم. قبل از همه چیز بهتر است اشاره شود که عشق و سکس_(تحقق غریزه ی جنسی) را دو مقوله ی جدا از هم و در تقابل هم دانستن و تکیه گاه خود را بر علم “روانشناسی مدرن” قرار دادن رویکردی نادرست است. ما علم ناب نداریم و این متد کمونیسم مارکس در مورد علم است. علم(بویژه علوم باصطلاح اجتماعی و انسانی) در جامعه ی بورژوایی شدیدا تحت تاثیر ایدئولوژی و آراء حاکم بورژوازی قرار دارد. لذا دو مقوله ی عشق و غریزه ی جنسی هم در روانشناسی مدرن در تعریف خود از این حاکمیت ایدئولوژی بورژوازی در امان نمانده است. علم فقط در حوزه ی یک رویکرد غیر طبقاتی و جامعه کمونیستی تبدیل به یک فعالیت انسانی مستقل میشود و از تاثیر طبقاتی بدور است. وقتی طبقات از بین میرود، لذا ایدئولوژی یی نیز وجود نخواهد داشت تا علم را تحت تاثیر متد طبقاتی خود قرار دهد. بنابراین روانشناسی مدرن نیز بعنوان یک علم تاریخی و غیر انتزاعی بویژه در نیمه ی دوم سده ی بیستم از تاثیر آراء حاکم بویژه ایدئولوژی پست مدرنیسم در امان نمانده است. برای اینکه بهتر به عمق این مسئله پی ببریم باید مسیر تحول در عرصه ی ایدئولوژی بورژوازی را بهتر درک کنیم تا بتوانیم به تاثیر گرفتن علم روانشناسی مدرن بعنوان یک علم “انسان شناختی” پی ببریم. روانشناسی فروید متاثر از مدرنیسم است و روانشناسی را از فاز خرافات مذهبی و خدا محوری قرون وسطایی به فاز اومانیسم بورژوایی وارد میکند. و بجای خرافاتی مثل تاثیر ماوراءالطبیعه در تحول روان و شخصیت انسانی، خود انسان و جامعه را در تکوین آن تداخل میدهد. فروید مطرح میکند که چگونگی برخورد جامعه و قدرت سیاسی( فروید از جامعه و حکومتها بعنوان سوپر من نام میبرد) به غریزه ی جنسی در آدمی در طول بویژه نیمه ی اول حیات وی، شخصیت او را(بعنوان من کنونی) میسازد. بدین معنی که سرکوب غرایز جنسی فرد توسط جامعه یا قدرت سیاسی در “ضمیر ناخود آگاه” فرد(من واقعی) بعنوان نیاز سرکوب شده تبدیل به عقده ی روانی شده و انباشت میشود و این عقده ها در فرایند تکوین شخصیت وی(بعنوان من کنونی) نقش مهمی دارد. در واقع، جدا از محدودیتها، نقصها و تک بعدی بودن تفکر فروید در عمده کردن صرفا نیاز غریزه ی جنسی آدمی(که مارکس از آن بعنوان بخشی از نیازهای انسانی نام میبرد) در تکوین شخصیت وی، مهمترین تحولی که فروید در علم روانشناسی بوجود میاورد این است که این علم را از حوزه ی ماوراء الطبیعه رها ساخته و به حوزه ی خود انسان، جامعه و محوری بودن نقش جامعه در تعیین سرنوشت و شخصیت افراد وارد کرد. اما روانشناسی دوره ی معاصر، رابطه ی خود را از تاثیر مدرنیسم بریده و از متدولوژی حاکم بر مکتب پست مدرنیسم تاثیر میگیرد. تعریف آدمی را برخلاف فروید بعنوان سوژه ی دارای عقل یا من اندیشنده ی دکارتی(که فروید از آن بعنوان ضمیر ناخود آگاه و پنهان ادمی نام میبرد) به تعریف آدمی بعنوان “وجود” هایدگری(یکی از بزرگترین متفکرین بوجود آورنده ی مبانی فکری مکتب پست مدرنیسم در نیمه اول قرن بیستم) کاهش داده و اصولا مقوله ای بنام “ضمیر ناخود آگاه” را در آدمی نفی میکند و تسلیم من از خود بیگانه و مسخ شده ی آدمی توسط سرمایه میشود. تعریف آدمی را با نفی موجود دارای عقل و تفکر به تعریف ادمی بعنوان موجودی پایین تر از سر و مغز کاهش میدهد.” وجود”ی که ذات انسانی در او نفی شده و وجود حیوانی نقطه ی عزیمت تعریف وی میشود. در واقع انسان سیاسی مدرنیته تحت الشعاع موجود پست و از خود بیگانه ی جامعه ی مدنی قرار گرفته و بدینگونه پست مدرنیسم نقطه ی عزیمت خود را برمبنای نفی انسان سیاسی و برجسته کردن فرد حیوانی و تحقیر شده ی اقتصادی جامعه ی مدنی قرار میدهد. پست مدرنیسم انسانیت آدمی را نفی کرده و عملا حیوانیت را مبنای تعریف او قرار میدهد. در واقع عشق بعنوان یک ویژگی مهم انسانی در وی نفی شده و غریزه ی جنسی بمفهوم حیوانی برجسته میشود. مدرنیسم یا اومانیسم بورژوایی عشق جنسی مدرن را جایگزین عشق سنتی یا لیلی و مجنونی(ماقبل سرمایه) میکند. پست مدرنیسم از یکطرف بطور اثباتی سکس حیوانی و غریزه ی جنسی حیوانی را جایگزین عشق جنسی مدرنیسم میکند و از طرف دیگر از نظر سیاسی با رجوع به نسبیت فرهنگی به عشق سنتی بعنوان بخشی از فرهنگ مردم “جهانسوم” میدان میدهد و این دو روی یک سکه در مکتب پست مدرنیسم است که در نهایت علیه انسان و بنفع مذهب و سرمایه است. مدرنیسم عشق را بعنوان ویژگی انسانی انکار نمیکند اما ریشه ی این ویژگی انسانی را به طبیعت حیوانی بعنوان غریزه ی جنسی حیوانی ربط میدهد و این تناقض ناشی از نیازهای سرمایه در دوره ی مدرنیسم است. مدرنیسم در نهایت ناچار میشود انسان سیاسی و دارای حقوق شهروندی را در عرصه ی اقتصادی یا جامعه مدنی به یک موجود تحقیر شده و از خود بیگانه تبدیل کند که ناچار است در یک رابطه ی غیر انسانی جنسی به تولید مثل کارگران آینده برای سرمایه بپردازد. در حالیکه پست مدرنیسم بطور اثباتی و تئوریک، از ریشه عشق را بعنوان یک مفهوم و مقوله ی کلی یا انسانی انکار کرده و به وجود حیوانی و تعریف آدمی بعنوان صرفا تحقق غرایز بلاواسطه ی حیوانی معتقد میشود که قرار است نیاز جنسی خود را بدون واسطه از طبیعت حیوانی برآورد کند و از طرف دیگر با رواج دادن به عشق سنتی، ناموس پرستی، مرد سالاری و کلا فرهنگ شرقی “جهانسومی”(نسبیت فرهنگی) سعی میکند نیازهای سیاسی نظم نوین جهانی سرمایه را برآورد کند. به این ترتیب تعریف مدرنیسم و پست مدرنیسم و در نتیجه علوم روانشناختی مربوط به ایندو دوره از انسان و در نتیجه از عشق وغریزه ی جنسی ی مربوط به انسان کاملا وابسته به نیازهای سرمایه در این دو دوره است. بورژوازی مدرن در عرصه ی سیاسی به انسان سیاسی صوری(شهروند بورژوایی) نیاز داشته و در عرصه ی اقتصادی و مدنی به انسان از خود بیگانه و تحقیر شده نیاز دارد و بورژوازی نظم نوینی ارتجاعی هم در هر دو عرصه به آدمی با تعریفی حیوانی و تحقیر شده نیاز دارد و در نتیجه علوم پزشکی روانشناختی هر دوره هم با توجه به چنین نیازهایی به سازماندهی روانی انسانها در جامعه میپردازند و بهداشت روانی مختص خود را دارند.
کمونیسم کارگری به این دو مقوله(عشق و مسئله ی جنسی) از بعدی کاملتر از مدرنیسم و پست مدرنیسم نگاه میکند، هرچند تعریف مدرنیسم از ایندو مقوله را مترقی تر از تعریف ارتجاعی مکتب پست مدرنیسم از انسان بعنوان حیوان یا “وجود” بدون مغز و تفکر و اراده میداند. کمونیسم، عشق را بعنوان یک رابطه ی عالی انسانی برجسته میکند و حیوان را بدور از این رابطه عالی انسانی میبیند، در حالیکه غریزه ی جنسی در انسان را دارای طبیعت حیوانی ندانسته بلکه بعنوان طبیعت انسانی شده تعریف کرده و تحقق آنرا استراتژی خود قرار میدهد. یعنی غریزه ای که نه بطور بلاواسطه بلکه از روی انتخاب آگاهانه ی دو انسان برآورد میشود. دو انسانی که نه بزور بلکه با انتخاب آگاهانه تصمیم به ارضاء متقابل میگیرند و در نتیجه طبیعت خود را انسانی میکنند نه حیوانی. مارکس بین انسان و حیوان چنین تمایزی قائل میشود و اتفاقا برخلاف تفکر برخی، رابطه ی جنسی انسانی شده را تحقق بلاواسطه ی غریزه ی جنسی نمیخواند و بلاواسطگی این شکل رابطه را از آن حیوان میداند. بنابراین در توضیح برنامه ی یک دنیای بهتر در این رابطه نباید بگوییم که کمونیسم کارگری طرفدار تحقق رابطه ی جنسی بلاواسطه بین انسانهاست، چون انتخاب آگاهانه ی دو انسان در اینمورد خود، ایجاد یک رابطه ی با واسطه ی انسانی ست.
در کل، عشق از منظر پست مدرنیسم نه یک رابطه ی عالی انسانی بلکه یک رابطه ی انتزاعی و غیر واقعی ست که با تعمیم یافتن این متد به روانشناسی معاصر تبدیل به یک کنش بیمارگونه ی دماغی بین دو فرد انسانی میشود. چونکه اصولا پست مدرنیسم تمام مفاهیم انسانی را مفاهیم انتزاعی و غیر واقعی میداند. یک حیوان بالغ شده وقتی با حیوانی از نوع خود روبرو میشود هرگز احساس عشق به او را پیدا نمیکند، بلکه بلافاصله احساس جنسی و غریزی در وی بیدار شده و بلاواسطه به ارضاء طبیعت حیوانی خود به حکم زور جسمی خود اقدام میکند(یعنی اگر رقیبی سر راه او قرار بگیرد که از او قویتر از نظر جسمی باشد از میدان بدر رفته و جنس مخالف خود را تسلیم وی میکند)، اما یک فرد انسانی بالغ شده وقتی با جنس مخالف خود مواجه میشود در درجه ی اول در او احساس زیباپرستی انسانی بیدار شده و بطور نسبی با چنین معیاری وی را انتخاب آگاهانه میکند. در درجه ی اول احساس دوست داشتن و عشق بعنوان یک احساس انسانی ایده آل در وی بیدار شده و بعدا به رابطه ی جنسی و سکس منجر میشود. بطوریکه بدلیل تعریفی سوژه گرایانه یا سوبژکتیویستی از انسان امکان دارد وی با مشاهده ی برخوردهایی غیر دوست داشتنی و غیراجتماعی در همان ابتدا از طرف مقابل خود زده شده و حتی احساس جنسی و سکس نیز به وی پیدا نکند. تفاوت انسان با حیوان چنین ویژگیهایی دارد و از قانومندیهای متفاوتی تبعیت میکند. لذا از نظر مارکس یک حیوان با جنس مخالف خود نه بعنوان بخشی از اجتماع بلکه بعنوان بخشی از طبیعت ارتباط برقرار میکند. بهمین علت مارکس معتقد است حیوان برای خود اجتماعی ندارد و قائل نیست. لذا کمونیسم عشق را برخلاف مورد نظر مدرنیسم در یک فرایند طبیعی تکامل یافته یا غریز ی انسانی شده تداوم میبخشد در صورتیکه مدرنیسم یا بورژوازی مدرن عشق را بعنوان یک احساس انسانی متقابل در یک فرایند طبیعی حیوانی به اتمام میرساند. کمونیسم با کنار زدن دیوار اخلاقیات و معیارهای سنتی عشق را بعنوان یک رابطه ی ایده آل انسانی از یک شکل تقدس گونه و شبه مذهبی در آورده و در یک حوزه ی طبیعت انسانی شده یعنی سکس و رابطه ی جنسی آگاهانه و متقابل وارد میکند. از نظر کمونیسم عشق یک احساس و رابطه ی عقب مانده و سنتی یا بیماری دماغی نیست بلکه در جامعه ای سنتی بعنوان یک رابطه ی انسانی عالی در اسارت حصار اخلاقی ست که این حصار آنرا به یک رابطه ی زجرآور شبه مذهبی و مقدس تبدیل میکند و در نهایت از آن یک اسطوره میسازد. کمونیسم این حصار را فرو میریزد و عشق را به یک رابطه ی خوشایند و لذتبخش انسانی و غیر مذهبی تبدیل میکند. با توجه به این متد، از نظر کمونیسم، عشق، از خود بیگانگی غریزه ی جنسی نیست. بلکه هر دو شکلی متفاوت از یک فرایند انسانی هستند که با پیوند خوردن بهم یک رابطه ی عالی انسانی را تکمیل میکنند. عشق نمودی از ویژگی انسان اجتماعی و سکس انسانی آزادانه و اگاهانه نمودی از شیوه ی تولید کمونیستی ست. لذا این عدم وجود عشق در جامعه ی سرمایه داری معاصر است که گویای بیماری دماغی انسانها یا از خودبیگانگی آنهاست، نه وجود آن. عشق نشانی از یگانگی واقعی انسانها در جامعه ی کمونیستی ست نه ناشی از از خوبیگانگی غریزه ی جنسی آدمی. لذا عشق بمفهوم اسارت به دیگری و نفی آزادی نیست، چون آزادی بمفهوم رهایی از انسانیت نیست، بلکه تحقق انسانیت است. با این اوصاف انسانیت هم بمفهوم انتزاعی و غیراجتماعی نیست، بلکه بمفهوم انسانیت اجتماعی ست. گرایشی که عشق را اسارت به دیگری میداند در واقع از آزادی تعریفی ضد انسانی دارد. آزادی از نظر کمونیسم ارتباط تنگاتنگی با تحقق انسانیت اجتماعی و فردی دارد. بنوعی میشود گفت این پست مدرنیسم است که با تایید عشق سنتی و تقدیس شده بعنوان بخشی از فرهنگ شرقی به اسارت انسانها در حصار اسطوره ها و اخلاقیات ارتجاعی پناه میاورد. عشق از نظر کمونیسم فقط احساس ساده و بی ریای دوست داشتن متقابل انسانی ست.
مکتب پست مدرنیسم و در نتیجه روانشناسی معاصر(برخلاف مدرنیسم و کمونیسم کارگری) نه به عشق معتقد است، چون انرا یک تخیل و توهم بیمار گونه میبیند و نه به غریزه و در نتیجه سکس و ارتباط جنسی انسانی شده معتقد است، چون اساسا آدمی را نه بعنوان سوژه و عنصر دخالتگر و آگاه بلکه بعنوان “وجود” بدون سر و یا پایین تر از مغز تبیین میکند. لذا پست مدرنیسم برخلاف مدرنیسم و کمونیسم به یک ماتریالیسم ارتجاعی متکی ست. نه ماتریالیسم متافیزیک بورژوازی مدرن و نه ماتریالیسم پراتیک مارکس و کمونیسم کارگری، بلکه ماتریالیسم وجود گرای حیوانی و ارتجاعی بورژوازی معاصر که در خدمت نظم نوین جهانی سرمایه است(1).
درک حیوانی از انسان( و نیزانکار ویژگیهای انسانی) و در نتیجه غریزه ی جنسی باعث میشود به نگرشی تک بعدی(بیولوژیک) از بلوغ جنسی برسیم، یعنی نگرشی بیولوژیک و تخصصی پزشکی که درکی کاملا بورژوایی از مسئله ی جنسی ست. این نگرش باعث میشود بمثابه مذهب اسلام و پیغمبر آن بلوغ جنسی انسانها را نتیجه ی شرایط اب و هوایی بدانیم و بین جغرافیای شمال و جنوب از این بعد تفاوت قائل بشویم. در صورتیکه با یک رویکرد انسانی از بلوغ جنسی این قضیه را بعنوان یک مسئله ی چند بعدی خواهیم نگریست. لذا بلوغ جنسی نه در یک فرایند ساده ی بیولوژیک بلکه در یک فرایند چند بعدی انسانی، اجتماعی و بیولوژیک حاصل میشود، نه فقط صرفا بیولوژیک. زمانیکه یک انسان بتواند از عملکرد خود در مقابل قانون در این عرصه بطور آگاهانه دفاع کند. وگرنه برخلاف چنین درکی از قضیه میبایست همانطوریکه دین اسلام گفته است بپذیریم که دختر در سن نه سالگی به بلوغ میرسد و حتی از نظر بیولوژیک و پزشکی نیز علایم این بلوغ جنسی را در جسم خود بروز میدهد. پس منظور برنامه ی یک دنیای بهتر صرفا بلوغ جنسی از نظر بیولوژیک و پزشکی نیست بلکه بلوغ جنسی در یک فرایند چند بعدی است. برداشتی صرفا بیولوژیک از بلوغ جنسی نوعی برداشت حیوانی ست، چون عوامل دیگر انسانی و اجتماعی را در فرایند تکوین بلوغ جنسی انکار میکند.
چپ سنتی یا کمونیسم بورژوایی اردوگاهی از آنجا که از درک مقوله ای بنام انسان اجتماعی عاجز است و نیز انسانرا یک حیوان تکامل یافته میداند(با تبیینی تکامل گرایانه وغلط از دستاوردهای داروین که متاثر از نظریه ی جمعیت مالتوس و در نتیجه تعمیم متد تئوری “تنازع بقاء” به مسائل اجتماعی و انسانی بود) و نیازهای او را بمثابه نیازهای یک حیوان تبیین میکند به مقوله ای بنام عشق و دیگر احساسات انسانی معتقد نیست و آنرا بعنوان یک “خصلت بورژوایی” ارزیابی میکند. چون اساسا با انسانگرایی کمونیسم مارکس بیگانه بوده و از انسان برداشتی حیوانی دارد. به این دلیل چپ سنتی از جامعه ی کمونیستی برداشتی ناتورالیستی از نوع حیوانی و عقب مانده دارد، نه بقول مارکس ناتورالیسمی تکامل یافته. لذا چپ سنتی از جامعه ی کمونیستی برداشتی نه اجتماعی و انسانی بلکه برداشتی حیوانی و رمه گونه دارد. همین مبنا باعث میشود با جنس مخالف خود نه بر اساس یک تمایل انسانی بلکه بر اساس تمایل حیوانی و در نتیجه شبه اخلاقی ارتباط برقرار کند. لذا با توجه به این متد جامعه ی مورد نظر چپ سنتی(همانطور که مارکس در نقد کمونیسم نارس مطرح میکند) جامعه ایست حیوانی که در نهایت با نفی انسانگرایی مارکس و منصور حکمت با برداشت اخلاقی و شبه مذهبی از جنس زن به اشتراک زنان معتقد نائل میشود. چون برداشت حیوانی از انسان، نیازها و ویژگیهای او مبنا را بر استیلای فیزیکی و جسمی بین دو جنس مخالف گذاشته و عملا در نهایت به مردسالاری منجر میشود. کمونیسمی که بر اساس مردسالاری سازماندهی اقتصادی میشود در نهایت به تصاحب و اشتراک جمعی زنان منجر میشود، همانطور که در عرصه ی روابط تولیدی انسانیت اجتماعی و فردی وجود ندارد و جامعه ی کاذب بر روابط انسانی حاکم است. چپ سنتی از آنجا که انسان اجتماعی، نیازها و ویژگیهای او را درک نمیکند تمام برداشت حیوانی(ناتورالیسم عقب مانده) و غیر اجتماعی خود از انسانرا به جامعه ی کمونیستی مورد نظر خود تعمیم میدهد. همانطور که عشق از نظر وی به یک خصلت بورژوایی مفهوم داده میشود، رابطه جنسی، سکس آزادانه و آگاهانه ی انسانها نیز به بی بند و باری جنسی معنی میشود. از طرف دیگر بی بند و باری جنسی نیز به به مردسالاری منتهی میشود و مرد سالاری به درکی کالایی از زن و در نتیجه اشتراک زنان.
6 مارس 2008
(1)در کاملتر کردن این پاراگراف لازم است بگویم که من بکار بردن واژه های فلسفی را بمعنی رویکرد فلسفی به جهان واقعیت انسانی نمیدانم. بلکه رویکرد فلسفی زمانی متحقق میشود که ما بمثابه فیلسوفان، جهان انسانی را “تفسیر و تاویل” کنیم. یعنی برداشتی وارونه از جهان وارونه که به تغییر منجر نشود، حال میخواهد واژه ی فلسفی بکار برده باشد و یا نبرده باشد. این متد مارکس از تبیین فلسفی جهان انسانی ست.
منبع:http://www.rowzane.com/0000_2008/e_m03/7_xosro.htm
در سايه تحولات شگفتآور و مبهوتكنندهي تكنولوژي، امروزه شاهد شكلگيري نوعي روابط جديد عاشقانه و شكلجديدي از روابط جنسي در فضاي مجازي هستيم. سكس مجازي موضوعي جديد است كه به سرعت در حال گسترش ميباشد، به طوري كه شركتها و پايگاههاي بسياري، توجه خود را تنها معطوف به اين موضوع و نزديكتر نمودن اين نوع سكس مجازي و سكس طبيعي كردهاند. |
|||
|
|||
نوعي عشق در شبكه اينترنت شكل گرفته است. زنان و مردان ميتوانند همديگر را در فضاي اينترنت ملاقات كنند. عاشق يكديگر شوند. براي اكثر مردم، چنين عشقي، جذاب و جالب و در برخي موارد به روابطي طولاني حتي ازدواج ميانجامد. براي برخي ديگر، سكس مجازي ميتواند به كابوسي تبديل شود و فرد را مجبور سازد تا خانه و كاشانه خود را در جستجوي معشوق اينترنتياش رها كند. اينترنت اين قدرت را دارد تا به نحوي بنيادين، اعمال، آداب و فرهنگ جنسي و به ويژه تجربه جنسي بشر را تغيير دهد و حتي ميتواند تعريف ما از رفتار جنسي را متحول سازد. استفاده از كامپيوتر با هدف شكل دادن به رفتاري خصوصي و صميمانه با ديگران، پديدهاي نسبتاً جديد است. براي برخي بسيار جذاب است و جذابيت آن هم دقيقاً به خاطر آن است كه چنين روابطي با ابزاري مرموز و قدرتمند يعني اينترنت و در فضايي مجازي شكل ميگيرد. عاشق اينترتي به مدد چنين تحولي ميتواند بدون حضور فيزيكي، به منزل و يا دفتر كار ديگري وارد شود و اين عين جادوگري است. افراد شكاك، چنين عشق شبكهاي را عشقي سرد و دروغين ميخوانند كه هر آن چه را كه در خلوت بشر جنبهاي اصيل و ارزشمند دارد، به نابودي ميكشاند. استدلال آنان بر اين است كه آخر چگونه فرد با واژه و جملهاي كه در صفحه كامپيوتر نقش ميبندد، ميتواند عاشق ديگري شود؟ در دنياي مجازي، مردم زودتر از حد معمول عاشق يكديگر ميشوند. چرا؟ به راستي چرا در اتاقهاي گفتگوي اينترنتي، بيش از حد معمول شاهد عشق بازي و عشوهگري افراد هستيم؟ آيا اين مسأله به واسطه گمنامي و چند هويتي افراد در چنين فضايي است؟ و اساساً مشخصههاي عشق شبكه چيست؟ آيا ميتوان صريحاً عشق شبكه را از عشق سنتي متمايز ساخت؟ چه كساني به عشق شبكه گرفتار ميشوند؟ و محدوديتها و امكانات چنين عشقي چيست؟ اصولاً در چنين عشقي، نميتوان يكديگر را لمس نمود و در چنين شرايطي، چگونه ميتوان به رابطهاي نزديك و صميمانه دست يافت؟ آيا رفتار فيزيكي مؤلفهاي اساسي براي رسيدن به خلوتي صميمانه نيست؟ آيا با صرف حضور چهره و بدن فردي بر روي صفحه نمايشگر، ميتوان عشق را تجربه كرد؟ بيشك اين موضوع نيازمند بررسي است و نبايد از جنبههاي منفي اين نوع عشق غافل ماند. بايد بدين موضوع پرداخت كه به راستي هرزگي و ابتذال در چه مرحلهاي از اين نوع عشق سر باز ميزند و شهوتراني و هرزهنگاري در چه مرحلهاي آغاز ميشود؟ جرمهاي سكسي در اينترنت كدامند و چگونه انجام ميشوند؟
نزديكي بدون بدن امروزه افراد وقت زيادي را صرف يافتن فردي براي نزديكي و عشق بازي با او ميكنند. افراد در همه جا به دنبال چنين فردي هستند؛ در مدرسه، در محل كار، در ديسكوها و مشروب فروشيها، در قطار و متروها و در اين اواخر هم در فضاي اينترنت. در اين مورد اخير است كه با استفاده از فضاي مجازي، افراد با دسترسي به پايگاههاي اينترنتي، پست الكترونيكي، اتاقهاي گفتگو، دوربينها و حتي كنفرانسهاي ويدئويي، به صورت آنلاين اين نوع عشق را تجربه ميكنند. در چنين فضايي است كه فرد هر آن ممكن است زوجي براي خود بيابد تا بدين شكل، روابط مجازي را با وي تجربه كند. براي برخي، سكس مجازي نوعي تفريح و سرگرمي تلقي ميشود، چرا كه در چنين شرايطي، ميتوانند در مورد سن، ظاهر، شغل و حتي جنسيت و علايق جنسي خود، خلاف واقعيت را بيان كنند. براي برخي ديگر، سكس مجازي موضوعي جدي است و حتي آن را نوعي جديد از روابط جنسي بر ميشمارند. سكس مجازي را ميتوان هنر استفاده از اينترنت براي اغوا و ارضاي موهومات و علايق جنسي و ايفاي روابط جنسي در فضاي مجازي دانست. متن، صدا و تصوير به نحوي تبادل ميشود تا بتواند از لحاظ عاطفي و جنسي هر دو طرف را تحريك كند. در چنين ارتباطي است كه آنها رفتارهاي جنسي را در ذهن خود مجسم ميكنند و بدين شكل ارضا ميشوند. تفاوت عمده و مهم عشق مجازي با عشق سنتي آن است كه فرد نميتواند واقعاً شريك جنسي خود را در دنياي مجازي لمس كند. البته در سالهاي اخير، اشكال جديد و ابتدايياي در حين عشق بازي اينترنتي به وجود آمده است. به رغم اين نوع ابزار ابتدايي، حتي امكان سادهترين و ابتداييترين رفتار جنسي يعني بوسيدن، هنوز هم شبيه سازي نشده است. داستانها و حكايتها از روابط جنسي در اينترنت، يك عنصر مشترك دارد و آن هم اين كه افراد، نوعي شكاف جدي و حتي زجرآور بين روح و جسم خود تجربه ميكنند. در چنين روابطي است كه بسياري از جنبههاي ذهني و رواني روابط جنسي تحقق مييابد اما از لحاظ جسماني، فرد به هيچ وجه ارضا نميشود. بسياري از افراد مبتلا به اين نوع عشق، صريحاً اعلام ميدارند كه به رغم وجود فاصله فيزيكي بين خود و شريك جنسيشان، همة احساسات خود را در فضاي اينترنت به زبان ميآورند. با وجود چنين شواهدي است كه ميتوان اينترنت را امكاني براي تحقق نزديكي بدون بدن برشمرد كه روابط تنها در بين چشم و گوش افراد شكل ميگيرد و افراد در توهم نوعي خلوت و نزديكي به سر ميبرند. به رغم دروغين بودن چنين ارتباطي، شاهديم كه هم اكنون برخي از عشق بازان مجازي، براي چنين عشقِ بازسازي شدهاي ارزش بيشتري نسبت به عشق سنتي يا همان روابط جنسي بدني قائلند. البته اين نوع عشق هم براي خود شرايط خاصي پيدا كرده است، به طوري كه بررسيها نشان داده كه انرژي فرد به اشكال مختلف در روابط نمادين ذخيره ميشود. چنين افرادي، پس از آن كه زوج اينترنتيشان آنها را رها ميسازد، دچار درد و ناراحتي شده و با بازگشت و يا حضورشان در چنين فضايي، شادمان ميگردند. اساساً اين نوع روابط نمادين با نشانهها و نتايجي هم چون روابط در دنياي واقعي همراه است كه واكنشهاي رواني آن، هم چون تحريك جنسي، عرق سرد نشستن بر بدن، لرزش و … از نمونههاي بارز آن است.
راز عشق شبكه پيش از آن كه مردم سكس مجازي را تجربه كنند، هيچ تصوري ندارند كه چنين روابطي ميتواند تا اين ميزان تأثير گذار باشد. فضاي مجازي آدمي را قادر ميسازد تا وهم را با وهم مرتبط سازد؛ وهمي كه به كانون احساسات و افكار افراد وارد ميشود. با خواندن و نوشتن مطالب شهواني، فرد در نوعي وهم غرق ميشود و اين توهم به واقعيت بدل ميشود. بر پايه توهمات شخصي است كه افراد ميتوانند در چنين فضايي، نوعي ايدهآل از معشوق خود ترسيم و با آن عشق بازي كنند. چنين فضايي مردم را قادر ميسازد تا توهمات خود را به احساسات ديگران نفوذ دهند. فرد تصور ميكند كه زوج مجازياش در احساسات او شرك است و او را كاملاً درك ميكند. حتي در برخي موارد، شرايط به محوي است كه به واسطه ظهور و حضور محض احساسات و توهمات، چنين فردي در نظر خود نوعي عشق واقعگرايانهتر و ايدهآلتر را تجربه ميكند. البته امنيت و گمنامي دو عامل مهمي هستند كه به اين روابط حال و هوايي ديگر ميبخشند، به طوري كه در مدتي بسيار كوتاه، شاهد خلوت و نزديكي افراد در چنين فضايي هستيم. در چنين روابط مجازياي، مردم صرفاً به دنبال احساسات خود نيستند بلكه فرصتي مييابند تا در خلال اين روابط يا پس از آن دست به استمناء زنند. به عبارتي ديگر، سكس مجازي اساساً به نوع پيچيدهاي از استمناء ميانجامد. افراد با تحريك جسمي و روحي خود، حتي بدون آن كه طرف مقابل متوجه شود، دست به خود ارضايي ميزنند
سكس مجازي با گوش و چشم سكس در اتاقهاي گفتگو به شكلي است كه حسهاي پنجگانه نميتوانند نقش مهمي در آن داشته باشند و اين تنها توهم آنهاست كه نقش اصلي را دارا است. در حالي كه تصورات و توهمات در چشمان شكل ميگيرد، چشم چيزي را نميبيند، گوش هم نميشنود، بيني بويي را احساس نميكند، زبان چيزي را لمس نميكند و پوست هم احساس و تماسي ندارد. به عبارت ديگر، در چنين رفتاري، روابط سكس مجازي محدود به برخي پيامهاي ديداري و شنيداري است. از همين رو، نياز به دوربينهاي مخصوص كه به افراد اجازهي مشاهدهي يكديگر را بدهد، جدي شد؛ دوربينهايي كه همزمان به آنها اجازه رويارويي و صحبت همراه با تصوير را ميداد. با ورود اين دوربينها، علاوه بر رفتار شنيداري و ديداري، ديگر نيازي به استفاده از صفحه كليد براي نوشتن پيامها باقي نماند. اين نوع دوربينها به راه حل مناسبي براي ارضاي نزديك به واقعيت تبديل شدند. جداي از استفاده عاشقان اينترنتي، اهداف تجاري نيز به ميزان قابل توجهي مطرح شد. امروزه در پايگاههاي مختلف، زناني را شاهديم كه به ازاي هر دقيقه، مبلغ خاصي را دريافت مينمايند تا در برابر دوربين و مقابل چشمان مشتري، يا خود را ارضا كنند يا با رفتارهاي شهواني خود، طرف مقابل را ارضا سازند. اما شكل پيشرفتهتر اين نوع تجارت در قالب كنفرانسهاي اينترنتي تجلي يافته است. در چنين فضايي است كه زنان و مردان حرفهاي و يا تازهكار، در فضاهاي مختلف منزل، از اتاق خواب گرفته تا زير زمين و يا اتاقهاي زير شيرواني، به سكس هم زمان و دسته جمعي ميپردازند. حتي شركتهاي متعددي هم اكنون با ارائه تجهيزات ويژه چنين سكسي، براي خود درآمدي سرشار فراهم آوردهاند. جداي از شركت كنندگان در اين كنفرانسهاي مجازي، شاهد حضور ميليونها بازديد كننده هم ميباشيم. چنين امكاناتي را ميتوان خالق فاحشههاي اينترنتي دانست كه ابتدا در قالب لذت جويي و سپس در شكل يك تجارت، به اين فضاها روي آوردهاند. ورود ابزار ارگانيسم جنسي زنان به دوره ويكتوريا باز ميگردد. اولين ابزار مكانيكي در سال 1880 توسط پزشك انگليس ابداع شد كه نوعي لرزاننده خاص بدن و مخصوص زنان بود. در حالي كه از اين لرزاننده ابتدا در قالب نوعي وسيله درماني براي رفع هيستري ويژه زنان استفاده ميشد، اما كم كم به وسيلة ارضاي جنسي آنها تبديل شد. ورود ابزار الكتريكي و نيز استفاده از باتري در اين لرزاننده سبب ارزان و قابل حمل شدن آن شد. به تدريج بيماران مبتلا به هيستري به خريد آن و استفاده شخصي در منازل روي آوردند و سپس به وسيلهاي نسبتاً رايج براي زنان تبديل شد. بالاخره در دهه 1930، اين وسيله كمكم از عرصه تبليغات كنار رفت. اما در دهه 1960، در نتيجة انقلاب در عرصه سكس و ظهور فمينيسم، اين ابزار پزشكي به ابزاري كاملاً جنسي تبديل شد و جاي خود را در فروشگاهها پيدا كرد. عرضه و فروش اين وسله لرزاننده، بدون پوشانيدن با هدف استفاده از آن، هم اكنون بدون هيچ محدوديتي ادامه دارد. گسترش اينترنت و تكنولوژيهاي مجازي سبب شده تا فرد بدون تماس فيزيكي سكس را تجربه كند. ظهور ابزار خاص سكس هم چون آلتهاي مصنوعي برقي يا همان ديلدوها و يا كلاههاي تحريك كننده، از نمونههاي بارز اين پديدهاند. با استفاده از چنين ابزاري، افراد ميتوانند با طرف مقابل خود در سراسر دنيا، سكس را تجربه كنند؛ سكسي كه فرد از آن سوي اقيانوسها ميتواند طرف مقابل را كنترل و به اوج لدت جنسي برساند و البته نيازي به كاندوم و همچنين ترسي از حاملگي وجود نداشته باشد. اولين نمونههاي اين تكنولوژي توسط شركتهاي «ديجيتال سكس» و «سيف سكس پلاس» به بازار عرضه شد. شركن سيف سكس پلاس با ارائه نوعي جعبه مشهور به «جعبه سياه» كه به كامپيوتر متصل ميشود، فرد را قادر ميسازد تا از ابزار متعدد سكسي هم چون ديلدو، لرزانندهها، دستگاه تحريك سينهها و … بهره ببرد. اين ابزار كه توسط موس كامپيوتر قابل كنترل هستند، سبب ميشوند تا فرد از فواصل دور از آنها بهره ببرد. امروزه پايگاههاي اينترنتي متعددي عهدهدار اين صنعت هستند. از ديگر شركتهاي مشهور عرصه سكس اينترنتي ميتوان به ويويد اشاره نمود كه براي نخستين بار نوعي لباس كامل سكس مجازي را طراحي و به بازار عرضه كرد. اين لباس كه كل بدن را ميپوشاند، مجهز به 36 حسگر در فضاهاي خاص بوده كه با كليك موس طرف مقابل، ميتوان قسمتهاي مختلف بدن فرد را تحريك نمود. به واسطه گسترش و نوآوري تكنولوژي، ديگر اين موارد را نبايد در داستانهاي علمي تخيلي جستجو كرد. كاربران اين نوع لباس معتقدند كه حركت موس توسط طرف مقابل كه به تحريك آنها ميانجامد، چنان تأثيري بر آنها دارد كه شهوديترين سكس را از فاصلهاي دور تجربه ميكنند. جداي از متن، تصوير، صدا و فيلمهاي ويدئويي، حس بويايي، حسي است كه در اين نوع سكس نقشي ندارد. اما به مدد تكنولوژي پيشرفته در عرصه اينترنت، نوعي شيوه جديد در حال رواج ميباشد؛ شيوهاي كه امروزه دو شركت پيشگام آن بودهاند. آنها مصمم هستند كه «بو» را هم به فضاي اينترنت بكشانند كه البته در ادامه تلاشهايشان شاهد عرصه بوي ليمو يا توت فرنگي به فضاي اينترنت بودهايم. بو همانند طيف رنگ كه مشتمل بر رنگهاي مختلف است از بخشهاي مختلفي كه حدود يك هزار بخش ميباشد، تشكيل شده است. اين شركت در نتيجه تحقيق و تلاش خود تا كنون توانسته است شصت قسمت از اين طيف بو را به فضاي اينترنت وارد سازد. از ديگر موارد قابل تأمل در مورد اين نوع سكس آن است كه حتي داشتن زوج يا معشوق واقعي در زندگي حقيقي نيز مانعي براي پراختن به اين روابط مجازي نيست. چنين افرادي، به هيچ وجه چنين روابط مجازياي را نوعي خيانت در زندگي زناشويي خود نميدانند. حتي در موارد متعددي، اين روابط به قدري گسترش يافته كه جايگزين روابط واقعي شده است. اين وضعيت را ميتوان تهديدي عليه روابط ريشهدار مرسوم زناشويي دانست. در شرايط كنوني، كاربران به راحتي و به طور مخفيانه ميتوانند دست به گفتگوها و رفتارهاي شهواني بزنند و ترس از گير افتادن توسط همسرانشان را ندارند. به طور خلاصه ميتوان سكس مجازي را سكسي بر شمرد كه تقريباً با كمترين مخاطره و هزينه همراه است. فرد در هر ساعت از شبانه روز ميتواند فرصتي براي ارضاي خود در فضاي مجازي بيابد. بيشك شكل گيري چنين شرايطي و گسترش چنين خلوتهاي مجازياي ميتواند نقطه آغازي براي انقلاب ديگري در عرصه سكس باشد.
منبع: www.Sociosite.com
* Albert Benschop نويسنده و محقق برجسته هلندي
منبع:http://www.bashgah.net/pages-18438.html
|
زیر چادر، روسری دیگری شنل مانند، به سر داشت و یک مانتوی بلند هم پوشیده بود. آن چه خانم ایرامی بر تن داشت، پوشش سازمانی وفاداران جمهوری اسلامی بود، همان تفکر سنتی و به لحاظ جنسی پیوریتن،(خشکه مقدس) و نماینده طبقه ای از نسل مسن تر که پردیس مهدوی در حال تحقیق درباره آنان بود. طبقه مورد تحقیق وی محدود می شد به جوان تهرانی، که آزادی جنسی نداشتند و شمارشان هم افزایش یافته بود.
اما خانم ایرامی،(با همان حجاب سنگین و سنتی) برای ماموریتی دیگر به وزارت آموزش و پرورش پا گذاشته بود که با موضوع مورد بحث پردیس مهدوی، نقطه اشتراک هم داشت. خانم ایرامی، درباره موضوعاتی چون سلامتی و بهداشت، سن بلوغ و روابط (جنسی) در دبیرستان های تهران تدریس کرده بود و آمده بود به وزیر آموزش و پرورش بگوید که چقدر از این که نوجوانان در کلاس های درسی او با او درباره مسائل جنسی خود آزادانه و صادقانه با او سخن نمی گویند، ناراحت و افسرده است. در کشوری (ایران) که روابط جنسی با چند تن تا پیش از ازدواج رسمی رو به افزایش است ولی به لحاظ فرهنگی کماکان یک تابو به حساب می آید و طبق قانون مجازات اسلامی قابل کیفر است، این که کسی بخواهد با خانمی که سر تا پا با حجاب اسلامی خود را پوشانده، راحت باشد و با او رابطه راحتی داشته و حتی درد دل کند و یا توصیه بخواهد. حتی پردیس مهدوی هم از این که این خانم پوشیده با حجاب لاک های ناخن وی – که ظاهر شدن با آن در مجامع عمومی در ایران ممنوع است – را ببیند، احساس ناراحتی می کرد و سعی می کرد آن را بپوشاند. ولی به هر حال، خانم ایرامی نمی توانست درک کند که چرا شاگردانش دربرابر او یا کم می گویند و یا این که چرا هیچ نمی گویند. این خانم سرتا پا پوشیده از حجاب به خانم مهدوی می گوید:”نمی توانم آن ها (شاگردانش) را راضی کنم با من حرف بزنند اما من می دانم آن ها چه ها می کنند و یا چه ها نمی کنند، خیلی (این نوجوانان) سخت شده اند. من خودم مادر یک دختر نوجوان بوده ام و می دانم که بسیاری از این ها (دختران نوجوان) روابط جنسی دارند اما راه درست آن را بلد نیستند. من نمی توانم کاری کنم که درباره این موضوع با من صحبت کنند.”
معلوم شد که خانم ایرامی هم تولید همان نظام دراماتیک نسلی است که وجهه ایرانی ها در مقابل سکس و رابطه جنسی را عوض کرد. یک مسلمان محافظه کار، که چند سال پیشتر از آشنایی با پردییس مهدوی، خیلی هم همدردی نمی کرده آن هم در حالی که فهمید پسر خودش، همجنس باز است. شوهرش، پسر را ازخانه بیرون می اندازد. باز هم خیلی همدردی نمی کرد زمانی که فهمید دخترشان که هنوز دختر است و ازدواج نکرده، دوست پسر دارد و خانم ایرامی سیلی به گوش او می نوازد و او را فاحشه خطاب می کند. دخترش همان روز خانه را ترک می کند و هیچ گاه باز نمی گردد. در نتیجه خانواده ایرامی هر دو فرزند خود را به دلیل این که نخواستند رفتار نرمال جنسی که نه تنها جهانی شده که حتی در برخی جوامع ایرانی هم پذیرفته شده را بپذیرند، از دست دادند. یک سال بعد، همسر خانم ایرامی زندگی را وداع می گوید و او را با سیلی از حسرت، تنها می گذارد. (او)همان زمان تصمیم گرفت خود را وقف آموزش جنسی و اصلاح ساختار آموزشی آن کند، نه تنها به عنوان معلم که به عنوان عضوی از یک جنبش تغییر ساختار در وزارت آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران.
داستانی که به آن اشاره شد، بخشی از مجموعه ای از مباحث است که پردیس مهدوی در کتاب خود با عنوان:”طغیان احساسات(شهوانی)، انقلاب جنسی ایران”، به تصویر کشیده است.داستان خانم ایرامی، فقط فشرده ای است از جامعه ای که در حال تحول است آن هم از زمانی که سی سال پیش، جامعه (ایرانی) تصمیمی ناگهانی گرفت و درباره این مساله میان سنت و مدرنیته، سنت را ترجیح داد، حتی اگر بهای این تصمیم، پوچی، سرکوب و از دست دادن باشد. امروزه جوانان ایرانی به ویژه آن دسته از قشر متوسط و بالای جامعه، حاضر به قبول این روش نیستند و نسل قدیم ترجیح می دهد دنباله روی انتخاب نسل جدید باشد. آنچه در کار مهدوی (کتاب پردیس مهدوی) چشمگیر و نقطه مرکزی است، توجه به مسائل بهداشتی و تندرستی (جنسی) میان نسل ها و میان رفتارهای پذیرفته شده و رد شده است به همان اندازه که به واکنش جامعه به ابتکارهای آموزشی، توجه می کند.
در کشوری که حتی ساده ترین قرار میان دختر و پسر غیرقانونی است، جوامع خصوصی زیادی شکل گرفته تا جوانان تهرانی که خواهان ارتباط با جنس مخالف هستند، در آن ظاهر شوند. به نوشته پردیس مهدوی(نویسنده کتاب) حتی وی شاهد این بوده که در یک مهمانی یا پارتی، که توسط دختر یک روحانی و در حالی که والدینش بیرون از شهر بودند ترتیب داده شده بود، آن مهمانی کوچک به یک مجلس عیش بزرگ تبدیل شده است. مهمانی های کوچکتر هم گهگاه به محلی برای سکس گروهی تبدیل می شود. به رغم این که به وفور نیروهای پلیس در خیابان های ایران دیده می شود، جوانان به دنبال کسی می گردند که با او سکس داشته باشند حالا ممکن است در ترافیک باشد که شماره خود را به ماشین بغل دستی می دهند و یا این که به محلات پایین شهر می روند به این امید که کسی را پیدا کرده و با او رابطه جنسی برقرار کنند، آن هم در محلی که کسی آن ها را نمی شناسد و ممکن است دیگر هم با طرف روبرو نشوند. جرم زنا برای زنان در ایران، مجازات سنگسار را در پی دارد اما نیمی از زنان ازدواج کرده ای که مهدوی در کتاب خود با آن ها صبحت کرده، به شوهران خود وفادار نیستند و برای بسیاری از آنها، داشتن عشق نامشروع (غیر از همسر) یک سرگرمی متداول است. تحقیق مهدوی نشان می دهد به رغم این که حجاب و پوشاندن سر و بخش هایی از بدن در ایران اجباری است، زنان به شدت به مد علاقه نشان می دهند.(زنان در ایران) آرایش چند لایه و غلیظ می کنند و سعی می کنند حجاب را تا جایی که می شود سکسی کنند، چیزی مانند آنچه زنان غربی در تابستان به دنبال این نوع پوشش هستند.
در حالی که این تصویر از جامعه جنسی ایران در سطح شاید شوک آور باشد، برای خیلی از کسانی که وقایع فرهنگی ایران در یک دهه گذشته را تعقیب می کنند و یا گهگاه راهی ایران می شوند، عادی است. آن چه کمتر شناخته شده، این است که به رغم تمام بی قید و بندی و پیچیدگی در امور سکسی و جنسی، بسیاری از این جوانان ایرانی از نوعی فقدان آموزش جنسی رنج می برند آن هم به عنوان نوعی فرهنگ سازی و نه فقط نوعی قواعد خطر و ریسک و آن چه ممکن است از دست بدهند. از ابراز آمار روش های جلوگیری از بارداری در میان افرادی که مهدوی از آنان تحقیق کرده، صرفنظر شده است. زنانی که از قرص استفاده می کنند، فقط آن را مصرف می کنند بدون این که هیچ اطلاعی از عوارض این قرص ها داشته باشند. کاندوم آن قدر ناخواسته است که حتی کسانی که با مهدوی جزییات رابطه (جنسی) خود را در میان گذاشته اند، از آن نام نمی برند و هیچ کس از این که در داروخانه در حال خرید آن دیده شود، رضایت ندارد. به نوشته خانم مهدوی، جوانان ایرانی تحصیلکرده گفته اند بیماری ایدز از راه آرایشگاه، دندانپزشک و یا برخی از انواع خاص زنان منتقل می شود. در حالی که زنان متمول قدرت این را دارند که سقط جنین کنند – در حالی که غیرقانونی است، بسیار هم شایع است – زنانی که قدرت خرید بالا ندارند، در بازار سیاه قرص ها و یا آمپول هایی (برای سقط جنین) را پیدا می کنند که برای حیوانات است. خانم مهدوی برای این که بداند چقدر ساده می شود این داروها را تهیه کرد، به خیابان ها و محله هایی که این داروها را می فروشند، رفته است. یک فروشنده یک بسته قرص را به او می فروشد بدون این که دستور استفاده از آن را بدهد.
پزشکانی که وی (پردیس مهدوی) با آن ها گفت وگو کرده گفته اند بسیاری از زنان به دلیل استفاده از داروهایی که برای سقط حیوانات هستند، در معرض آسیب و یا نازایی قرار دارند. در ظاهر نظام ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایران میان مناقشه ای برای بهداشت عمومی و همچنین تغییر در دنیای روابط جنسی و برخورد مردمی با آن، گرفتار است. اما خبرهای خوبی هم در تحقیق کتاب پردیس مهدوی دیده می شود. در خط اصلی این مساله و افرادی که با این مسائل درگیر هستند، مانند پزشک های ایرانی، پدر و مادرها و مدرسان و موسسات همگی به دنبال نوعی تغییر هستند. برای مثال از سال 2000 به بعد، جمهوری اسلامی موظف کرده همگی زوج هایی که خواهان ازدواج هستند، پیش از ازدواج در کلاس های کنترل خانواده شرکت کرده و گواهی شرکت در این کلاس ها برای ازدواج آن ها ضروری است. یکی از این دوره ها که در یک محله تجاری در مرکز شهر تهران برگزار می شده و خانم مهدوی هم در آن شرکت کرده، به نظر خیلی بدون کیفیت یا حتی مزخرف به نظر می رسد. زنی سر تا پا پوشیده با چادر به دخترهای بی تفاوت و دخترانی که با ناخن لاک زده و آدامسی در دهان نشسته اند، می گوید:”شما باید همیشه آماده برآورده کردن نیازهای جنسی همسر خود باشید. برای مثال اگر همسر شما دارد پای تلویزیون فوتبال نگاه می کند، شما باید استراحت کرده و خود را آماده کنید و یا این که رختخواب خود را برای شب آماده کنید. اگر هم خودتان حوصله تان سر رفت یا خسته شدید، مطمئن باشید که از همسرتان پرسیده اید آیا چیز دیگری هم می خواهد یا نه. یا این که از همسرتان بپرسید آیا همسرتان می خواهد بعدا و پیش از بازنشستگی با شما باشد یا نه.(خواهان رابطه جنسی هست یا نه.)
اما خانم مهدوی در کلاسی دیگر در شمال شهر (تهران) و در زیرزمین یک مرکز خرید نزدیکی بازار تجریش هم شرکت کرده است. در این کلاس مباحثی چون انتقال بیماری مقاربتی، روش های جلوگیری از بارداری، باروری، بهداشت روانی، روابط زناشویی و حتی لذت های جنسی زنان به بحث گذاشته شده است. مدرسان این کلاس،حجاب کمتری بر تن دارند، مانتو و روسری پوشیده اند و به گفته خانم مهدوی، زنانی که در این کلاس ها هستند راحت تر با مدرس درباره روابط جنسی گفت وگو می کنند. در این بخش از کتاب، خانم مهدوی به نسل قدیمی تر جامعه ایرانی نگاه می کند که شروع به کنار گذاشتن مقابله سخت با این مساله کرده اند و بیشتر با نسل جدید همدردی کرده و به دنبال راهنمایی آن ها هستند و نه فقط آن دسته مانند خانم ایرامی که به دلیل فقدان و برای جلوگیری از فقدان بیشتر و کمتر کردن درد از دست دادن، به این تغییر رضایت داده است.
چیزی بزرگ در حال رخ دادن است. یک چرخش در نسل و روندی که نشانه تغییر در جامعه ای است که قوانین اسلامی در آن کمتر تاثیر گذار است. اما حالا به شدت در حال رسوخ به درون جامعه ایرانی است ولی آیا جغرافیای طبقاتی جامعه را به شمال و جنوب تقسیم کرده است؟ و در کشوری که همه چیز آن سیاسی است، چقدر این حرکت می تواند سیاسی باشد؟
خانم مهدوی نمی تواند در آن واحد همه جا باشد و تحقیق او هم الزاما نشاندهنده تمام رفتار جنسی در سرتاسر ایران نیست. بیشتر تحقیق او بر روی طبقه بالا و میانی جامعه جوان ایرانی خواهان رابطه با جنس مخالف متمرکز شده است. این البته شبه فرهنگی است که ارزش تحقیق را دارد، چرا که تهران حدود 14 میلیون جمعیت دارد و الگویی برای دیگر شهرهای ایران به شمار می رود اما مهدوی از محدودیت های تحقیق هم آگاه است. وی در این تحقیق آگاهانه طبقه مرتبط با حاکمیت ایران که در هر شرایطی سعی می کند با هر تغییری کماکان سنتی و محافظه کار بمانند را بیرون گذاشته است. وی البته به طبقات دیگری از جامعه هم در این کتاب می پردازد که ما خیلی با جزییات آن ها آشنا نمی شویم. به نظر مهدوی و با تحقیق از جوانان تهرانی، آنها نه نماینده تغییر هستند که بیشتر طبقه ای هستند که در حال انقلاب هستند، همان حرکتی که به تغییر رژیم منتهی می شود.
با نگاهی نزدیک تر این ادعایی به احتمال زیاد درست است. تا وقتی که نظام جمهوری اسلامی فقط لباس را کنترل می کند و ممنوعیت استفاده از الکل تا پیش از ازدواج، جوانانی که بخواهند نظام را وادار به عقب نشینی از قوانین سخت آن کنند، به راه های سیاسی برای تغییر رژیم روی می آورند که موثرترین راه است. اما چیزی در این میان و درباره این نوع نگرش زائد به نظر می رسد که البته مهدوی هم دقیق تر و عمیق تر به آن اشاره نکرده و ارتباط این حرکت با روند تغییر سیاسی یا چیزی که نشان دهد مثلا این حرکت به نوعی دموکراسی سکولار برای آزادی های بیشتر جنسی باشد، عرضه نکرده است.
آن چه او مستدل و متکی به مدرک (در این کتاب) نشان می دهد، طبقه ای از جوانان نظام اسلامی است که اخلاقیات اسلامی روابط جنسی را رد می کنند و این حس را دارند که باید هر گونه و هر طور که می خواهند با هر کسی که بخواهند و این رابطه جسم آن ها را ارضا کند، به آن برسند و در این راه به این که اعتقاد ان ها به خطر می افتد و یا این که پلیس اخلاقی به نام مبارزه با مد مانع آن ها است و یا این که با پارتی به راه انداختن و سکس داشتن، نمی شود جلوی آن ها را گرفت. برخی از کسانی که خانم مهدوی با آن ها صحبت کرده حتی یک یا دو شب را در سلولی در زندان گذرانده اند، چند نفر از آن ها شلاق خورده اند و یک زوج هم مجبور به ازدواج اجباری با یکدیگر شده اند.(مهدوی البته در کتاب توضیح نداده که پلیس اخلاقی ایران چه مقیاسی برای در نظر گرفتن مجازات آن هایی که به نظر آن ها مجرم هستند دارد.) آیا تصور خانم مهدوی این است که این افراد در صورت پیدا کردن میدان، برای آزادی های دیگر اجتماعی مانند آزادی بیان، آزادی ادیان، اصلاح ساختار زندان ها، دولت منتخب و یا قوه قضاییه مستقل که حقوق فردی افراد را محترم می شمارد هم مبارزه می کنند؟ و در آخر، برای حقوق و آزادی های خود و دیگران؟
در هر جامعه ای، تعداد افرادی که چنین راهی برای مبارزه را انتخاب می کنند و حاضرند در این مبارزه فداکاری کنند، کم است و طبقه ای که خانم مهدوی درباره آن ها تحقیق کرده نباید با این اشتباه گرفته شوند چرا که از پیش این طبقه در راه گرفتن حقوقی هستند که بتوانند از جوانی خود لذت ببرند. اما این فاصله تقریبا هیچ است چرا که نظام جمهوری اسلامی نشان داده که حاضر است با ملت ایران معامله کرده و چشمش را بر روی برخی مسائل ببندد و روسری های سه گوش و کوتاه و یا برخی آزادی ها را مجاز کند در حالی که از سمت دیگر فشاری سنگین تر و شدیدتر بر روند حرکت سیاسی و یا مطبوعات مستقل است. به جای آن خانم مهدوی بیشتر امیدوار است تا بقایای حرکت اصلاحات بیاید و نظام زیردست محمود احمدی نژاد (رییس جمهوری فعلی) را کنار بگذارد، دولتی که فقط پلیس اخلاق برای روابط جنسی و مد را بیشتر کرده است. اما خانم مهدوی از اصلاح طلبانی که بیرون از قدرت هستند نگفته است، یا از به زندان افتادن و شکنجه شدن چندین فعال حقوق زنان که از سال 2006 آغاز شده آن هم به جرم جمع کردن امضا برای کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز در نظام جمهوری اسلامی یاد نکرده است.(این کمپین خواستار اصلاح قوانین برای قوانین مساوی در حوزه ازدواج برای زنان، ارث و طلاق است و می خواهد سن قانونی دختران از نه سال، به 18 سال افزایش یابد و سن قانونی پسران از 15 سال به 18 سال تغییر کند، ضمن این که خواهان تعقیب کیفری برای مجریان قتل های ناموسی است، درخواست می کند حق شهادت زن و مرد در دادگاه مساوی باشد و این که جرایم مرگبار برای زنانی که مرتکب زنا می شوند، متوقف شود.) آن حرکت سیاسی که مهدوی در تهران از آن به عنوان حرکتی که انقلاب جنسی به راه می اندازند یاد می کند، یا به آن می پیوندد یا توسط این حرکت، تسهیل می شود.
در هر حال ممکن است بتوان این گونه دید که هرگونه فشار برای تغییر در دنیای روابط جنسی در ایران را نمی توان به کل کنار گذاشت و به هرحال بخشی از تلاش فعالان حقوق زنان و اصلاح طلبان در مجلس و برخی روحانیون با تفکر بازتر است تا بتوان حقوق زنان در قوانین اسلامی را بهبود بخشید. اما در کتاب خانم مهدوی به نظر می رسد زنانی که وی به آن ها پرداخته، تمامی اوضاع مغشوش تاریخی یا تاریخ بازنوشته شده را به خود اختصاص می دهند. این زنان در نظامی فقهی، با قوانین اسلامی پیش مدرن زندگی می کنند و به سوی دورانی می روند که جنبش زنان در غرب در سال های 1960 برای حقوق خود و یا در سال های 1970 برای موج دوم جنبش زنان – فمینیسم – با همه پیچیدگی های آن، می رفت. مهدوی در کتاب خود می نویسد که برخی زنان ازدواج کرده ساعت ها در روز وقت صرف آرایش یا لباس خود می کنند و بقیه وقت خود در روز را به جست و جوی عاشق می گردند. در جامعه ای که به آن ها آموخته باید شکار شوند و یا این که برده شوهرهایشان باشند، و به مردان این اجازه را می دهد که چهار همسر دائمی قانونی و تا 99 همسر صیغه ای داشته باشند، این کار به نوعی قدرتمندی زنان تعبیر می شود. اما نوعی سترون قاطعانه هم درباره این مساله هست.
زندگی هایی که مهدوی به آن ها می پردازد، در لذت های رفتاری و جستاری غنی است چه به لحاظ شخصی و یا سیاسی و یا حرفه ای. نوعی به هم ریختگی است که در قلب طبقه میانی ایران معاصر حس می شود که ارتباط آن با قوانین بعد از انقلاب است و جهتی که در اقتصاد، فرهنگ و سیاست گرفته است. بیکاری و نرخ آن در میان جوانان به شدت بالاست که باعث می شود جوانان تا زمان ازدواج کماکان نزد والدین خود زندگی کنند. بسیاری از تهرانی ها در سن بیست و چند سالگی، افسرده، به لحاظ جنسی سرکوب شده و درون گرا هستند و بیشتر مانند تین ایجرها یا نوجوانان در شهرهای کوچک آمریکا رفتار می کنند. بیشتر وقت خود را در ماشین صرف می کنند و مواد مخدری که به دستشان می رسد را مصرف می کنند و دنبال سکس (رابطه جنسی) هستند. آیا می توان این را نوعی نشانه برای حرکت سیاسی از بخشی از جامعه دانست که خیلی تمیز و قایل به اخلاق زندگی نمی کند و انرژی خود را صرف چیزی می کند که برای کشورش هیچ استفاده ای ندارد؟
مهدوی البته دنبال چنین مسائلی نرفته است. حتی از افراد مورد تحقیق خود درباره دین هم سوالی نکرده است. آیا جوانان ایرانی این گونه می اندیشند که با درگیر شدن در مسایل جنسی که حاکمیت آن را “غیر اسلامی” می داند، انحصارگرایی دینی حاکمیت را به چالش کشیده اند، یا این که اخلاقیات جنسی در اسلام را به چالش می کشند؟ آیا نمونه های مورد مطالعه کتاب خانم مهدوی، شاهدی بر فرهنگ سکولار هستند یا این که فرصتی پیدا کرده اند با نظام اسلامی که سرشار از قوانین فقهی و شرعی است سرشاخ شوند؟ نبود تحقیق تحلیلی در میان این پرسش ها به وفور دیده می شود و اجازه نمی دهد یافته های پردیس مهدوی در کتاب به نوعی روند و یا حرکت آنالیز شده برای یک حرکت تعبیر شود.
در واقع، آن چه پردیس مهدوی مطالعه طبقاتی و یا جنسی می نامد، بیشتر نوعی طبقه بندی فقیرانه از خاطرات یا یادداشت هایی از پارتی ها و میهمانی ها در ایران است. مهدوی که در کالیفرنیا بزرگ شده و وقت زیادی را صرف تحقیق درباره ایران کرده، خیلی وقت ها خودش را هم در تحقیق وارد می کند و سعی می کند تصاویر را از زاویه دید خودش بررسی کند. در هیچ کجا نمی بینیم که افراد مورد تحقیق او حرکتی غیر از تایید و یا لبخند به پرسش های او داشته باشند.(هیچ کدام مخالف نظر یا فکر او نیستند.) خانم مهدوی خاطرات خود و احساسش از پارتی هایی که در ایران بوده را هم وارد تحقیق کرده و آنها را نوشته است.”دوست باهوش و خوشگلم از آمریکا. آشنایی با شما مرا بسیار مشعوف می کند.” این جمله را از قول یکی از کسانی که برای او کار و تحقیق می کنند، نوشته است. وی نقل قول هایی نوشته از جمله این که شنیده نه تنها او (پردیس مهدوی) حلال همه مشکلات است و می تواند آنها را حل کند، که یک جا هم در یک سالن آرایش و زیبایی، یک زن از او پرسیده که چرا هنوز ازدواج نکرده است چرا که ممکن است “همه را مال خود کند.”(همه مردها جذب او شوند.)
البته خانم مهدوی می نویسد که از جوانان طبقه فقیر هم به اندازه طبقه متوسط و طبقه مرفه تحقیق کرده، اما غیر از پارتی های جوانان و افرادی که مخالف جریان نظام حاکم هستند، چیز دیگری نمی بینیم و یا این که در این پارتی و مهمانی ها، افراد حومه شهر و جوانان آن مناطق، حاضر نیستند. به جای آن، یک جا در کتاب هست که یک خانم جوان از کفش های مهدوی تعریف می کند و او با تمام سخاوت پیشنهاد می کند کفشهایش را با سندل های وارفته او عوض کند و از قول او هم نقل قول می کند:”من تا حالا دختر ثروتمندی مانند شما ندیده ام. راستی واقعا شما کی هستین؟” این گونه تصاویر و نقل قول از خود یا درباره خود، در سرتاسر پنج فصل اول کتاب طغیان احساسی (شهوانی) به چشم می خورد که هم بی هدف است و هم بسیار آماتور. خوشبختانه، وقتی به مسائل بهداشت عمومی و آموزش جنسی می رسیم، مهدوی به درستی کار تحقیقی کرده و نویسنده از جریان کتاب کنار می رود تا خواننده بتواند موارد مطرح شده در کتاب را بررسی و دنبال کند.
و دست آخر، و گذشته از تمامی بررسی ها، هنوز چیزی شگفتی آور درباره این نوع جریان های فرهنگی هست. خیلی سخت نیست که بدانیم چرا مهدوی احساس کرده این نوع جوانان با این نوع نگرش، جریانی سرنوشت ساز را رقم می زنند، حتی اگر از جریان و این که چه حرکتی را سبب می شوند، بی خبر باشیم. نزدیک به سی سال از انقلاب اسلامی ایران گذشته و و ایران حتی به تصویر انقلابی هم نزدیک نشده، دیگر آرزوی انقلابی شدن را کنار بگذاریم. جمعیت ایران دوبرابر شده، شهرهایش مدرن شده اند و شهرهای بیشتری جوانه زده و شکل گرفته اند. دین گرایی سخت و شاق نوعی دمدمی مزاجی دینی به بار آورده، حتی برای افرادی که در خلوت خود، انسان های معتقدی هستند. جوانان ایرانی که پس از انقلاب به دنیا آمده اند، زیر دیواری که رژیم میان مردم و غرب کشیده، تونل مخفی زده اند و هیچ جریان سرکوبگری نتوانسته خواست فطری مردم به مد، زیبایی و یا جریان سکسی (جنسی) که مثل جریان برق می ماند را کم و یا خاموش کند. شاید این داستانی درباره ایران است، آن هم درباره فرهنگ سیاسی و نیز از دست رفتن دین حکومتی. شاید هم (این کتاب) داستانی است از اسلام و بازگشت دوران سرکوب دینی و یا شاید هم فقط داستانی است از فطرت انسانی و چیزهایی که انسان آماده نشده بدون آنها زندگی کند.
*لورا سکور، محقق سال 2008 و 2009 در مرکز دوروثی و لوییس بی کولمان برای استادان و نویسندگان در کتابخانه عمومی نیویورک است.وی مقالات و نقد کتاب های زیادی درباره ایران در نشریات معتبر امریکا منتشر کرده است.
لورا سیکور / مجله نیشن / 15/12/2008
منبع:http://www.irandarjahan.net/spip.php?article652